سایر توضیحات
روزی, روز گاری هیزم شکن فقیری بود که در کنار جنگل بزرگی زندگی می کرد.
هیزم شکن پسر و دختری داشت به نام هنسل و گرتل.
مادر بچه ها سال ها پیش مرده بود.
هیزم شکن مجبور شده بود که با زن دیگری ازدواج کند. نامادری زن بداخلاق و نامهربانی بود.
به بچه ها سخت می گرفت و آنها را مجبور می کرد که همه کارهای خانه را انجام دهند.
هر روز که می گذشت, وضع زندگی هیزم شکن بدتر می شد.
عاقبت کار به جایی رسید که آنها چیزی برای خوردن نداشتند.
نامادری نقشه ای کشید تا بچّه ها رااز خانه بیرون کند.
برای خواندن ادامه این داستان قشنگ قصه های کلاسیک ۲۸ هنسل و گرتل در خانه شکلاتی را می توانی بخری...