سایر توضیحات
در کتاب آمده است:
وقتی رسید سالن پُر از خبرنگارها شده بود. رئیس بالای سالن نشسته بود. دنبال جایی میگشت بنشیند که منیر دستش را بلند کرد. دختری که کنار او نشسته بود، از جایش بلند شد و جایش را به او داد. خبرنگارها به نوبت دست بلند میکردند و رئیس به سؤالهای آنها جواب میداد و میخندید و نگاهش میگشت و لُپهای چاقش پُر باد و خالی میشد.